زمانی که یک کمپانی تصمیم به توسعه محصول میگیرد گروههای مختلفی از سازمان درگیر آن هستند. به نظر میآید مهمترین واحد می تواند تحقیقوتوسعه باشد که در مورد توسعه محصول تصمیم میگیرد و پیشنهاد میدهد. بازار سفارشیشده امروز اما چیزی فراتر میخواهد؛ به طوری که خواستهاش را کمتر می توان در اتاق های R&D و در ذهن دانشمندان این رشته جستجو کرد.
چه کسی نیاز مشتری را میشناسد؟ چه کسی با احساس و تجربه مشتری دست و پنچه نرم میکند؟ بازاریابها
اما بازاریابها چگونه به توسعه محصول کمک میکنند؟
۱- گام اول در بازار: بازاریابها به ما میگویند که ایده قبل از توسعه چقدر به بازار نزدیک است؟ آیا ایده خام٬ استعداد ورود به بازار را دارد یا نه؟
۲- مطالعه بازار: بازاریاب ها با مطالعه دقیق و جزءبهجزء بازار ظرفیت بازار و میزان استقبال مشتری را سنجیده و براساس این مشخصات پیشنهاد توسعه محصول و میزان سرمایهگذاری در این زمینه را مطرح میکنند.
۳- بررسی میدانی نمونههای اولیه: نمونه های تولید شده اولیه را با ويژگیهای از پیش تعریف شده بازار و چارچوب ذهنی مشتریان مقایسه نموده و تغییرات اصلاحی را پیشنهاد میدهند.
۴- فیدبکهای ابتدایی: تحلیل و بررسی اولین بازخوردهای مشتریان٬ توزیع کنندگان و فروشندگان از لحاظ بستهبندی و قیمت از ارایه محصول آزمایشی نیز میتواند برعهده بازاریابان باشد.
۵- نظرات تکمیلی برای تجاری شدن محصول: بازاریابها همزمان با فرآیند بازاریابی میتوانند پارامترهایی را که در ابتدا کمتر به آنها توجه شده را مورد ارزیابی قرار دهند و چنانچه تغییرمحصول بر اساس این پارامترها تاثیر مثبتی بر فروش محصول دارد٬ آنها را پیشنهاد دهند.
آره . این یعنی امروز دیوارهای بین واحدهای سازمان من خیلی معنی نداره، وقتی می خوام از چیزی صحبت کنم برای طراحی و توسعه یه سرویس جدید یا یه محصول جدید. بازاریاب ها در کنار فنی ها. فنی ها در کنار استراتژیست ها. استراتژیست ها در کنار کارگرها . کارگرها در کنار مدیرها … همه ما مشتری هستیم انگاری …
همه هم باید به نوعی بازاریاب باشیم امروز هر مشتری یک بازاریاب است و هر بازاریاب یک مشتری…