گاهبهگاه خبرهایی می شنویم از این دست که جوانی با وجود اینکه همه امکانات و مسائل رفاهی برایش فراهم بوده٬ در نهایت مرتکب یک بزه اجتماعی شده و یا اینکه پدر و مادر ها شاکی هستند که چرا فرزندان بر خلاف میل آنها دستوراتی را انجام می دهند یا سعی دارند تا کسی از کارشان سردرنیاورد!
علت چیست؟ شاید علت برمیگردد به رفتار و الدین با فرزندان در سنین کودکی؛ وفتی کودکی برای انجام یک کار با نباید یا درست نیست مواجه می شود برداشت ذهنیاش این نیست که نمی تواند به هدفاش برسد؛ او اینطور فکر می کند که این راه٬ راه رسیدن به هدفش نیست و باید راه دیگری را بیاموزد. در واقع او نمی فهمد انتخاب هدف او اشتباه بوده٬ بلکه این اشتباه را به انتخاب مسیر دستیابی به آن نسبت می دهد. کمکم این باور در ذهن او شکل می گیرد که اگر از داشتن چیزی از سوی پدر و مادر منع شود بایستی آن را از راه دیگری تأمین کند؛ حتی راهی که آنها از آن راه بیخبر باشند.
اگر تصویر صحیحی از هدف نادرست در ذهن کودک یا نوجوان نقش نبندد٬ او همچنان هدف خود را مقدس٬ مجاز و دستیافتنی تصور خواهد کرد و جالب این که تعدد موانع او را برای دستپیدا کردن به هدفش منصرف نخواهد کرد و سایر گزینه های تشویقی یا کمکی هم افاقه نخواهد کرد. بارها شنیدهایم و دیدهایم که نوجوان ها میگویند: “من هیچ احتیاجی به این امکانات ندارم” یا ” میخواهم برای خودم باشم ” یا “این چیزها مالِ خودتون٬ من هم می رم پی کارخودم”. این گزاره ها اشاره دارد به این که امکانات و مسایل رفاهی تنها ابزار هستند و هیچکدام برای نوجوان تصویر صحیح هدف نمی شود.
همین نوجوان وقتی به دنیای کسبوکار وارد میشود دقیقاً همین رفتار را در حرفه خود شبیهسازی میکند. اگر برای کسبوکار خود هدف نادرستی درنظر گرفته باشد٬ هیجگاه به این نمی اندیشد که بایستی تصویر ذهنیاش از هدف را اصلاح کند بلکه در پی راهی خواهد بود که مسیر کوتاه تری تا هدفش را بپیماید. برای مثال یک بازرگان تصمیم به واردات یک کالا گرفته است؛ اگر از مسیر قانونی موفق نشود یا اگر این راه به صرفه نباشد٬ به نظر شما کدام گزینهها در ذهن او نقش خواهد بست؟ قاچاق؟ استفاده از رانت ارزی؟ کالای مشابه چینی؟(اینجا به معنی کمکیفیت) یا تغییر برچسب تولیدکننده به یک کشور دیگر؟ یا شاید راههای دیگری که من هنوز نمی دانم!!! در واقع او و حتی هیچکدام از ما در اولین گزینه به بازبینی هدف نخواهیم پرداخت! چون هدف در ذهن ما مقدس٬ مجاز و دستیافتنی است.
بازاریابی هم براساس این فرهنگ شاخص جدیدی پیدا می کند و آن میزان نفوذ و لابی مدیر محترم بازاریابی در بازار برای فروش خواهد بود. حال هرچقدر کلاس ها و سمینارهای بازاریابی برگزار شود یا کتابهای رنگارنگ به زیور طبع آراسته گردد هنوز شاخص مذکور است که کارایی دارد. نکته غمانگیز داستان اینجاست که کیفیت مشاوران محترم کسبوکار هم بسته به شناخت مسیرهای انحرافی تعیین میشود! مشاوری که اصطلاحاً لینک های بیشتری داشته باشد قویتر محسوب میشود. این را تعمیم بدهید به…!
مطالب مرتبط :
زندگی ما کسب و کار ما (۳)
زندگی ما کسب و کار ما (۲)
زندگی ما کسب و کار ما (۱)