وقتی شرکت ها با بازار بزرگی روبرو میشوند، اولین کاری که انجام میدهند، اجرای یک مطالعات بازار وسیع است. پیشفرض ایناست که مطالعه هر چقدر بزرگتر باشد بهتر است، زیرا نمونه بزرگ، انحراف یا درجه ناپایایی و بیاعتباری ذاتی تحقیق را کاهش میدهد. ممکن است در افزایش ابعاد مطالعات بازار انحراف جدیدی به وجود آید و آن انحراف در فکر تیم بازاریابی است، چون در حالی که تحقیقات کمی دارای اعداد بیشماری است، تیم بازاریابی دچار کمبود بصیرت و بینش در نشانههای کوچکی که منجر به دستاورد هایی شگرف می شوند، می شود. مطالعات کمی، اگر چه موثر و گیرا هستند ولی وقتی شرکتها سعی دارند تا آنها را به اقدامات ابتکاری معناداری تبدیلکنند، به رخوت و عدم تأمل در تجزیه و تحلیل مبتلا میشوند. به نوعی تمام آن ارقام باعث میشوند تیم بازاریابی بر بهبود های کوچک و قابل اندازه گیری تمرکز کنند که نیازمند هیچ گونه جسارت در ایجاد تغییرات عمده نیست و در آخر کار، تغییر عمدهای در برنامه بازاریابی شرکت مشاهده نمی شود! بعدها برای این نتیجه نگرفتن عذر و بهانه های ساختگی تهیه میشود که: “ما آن روش را امتحان کردیم، عملی نبود!” دادههای بزرگی که نشانهای از نگرش صحیح تیم بازاریابی در آن دیده نمیشود، کارآمد و عملی نیستند چون به جای توجه به مسائل بزرگ و اصلی ، به دنبال مسائل کوچک و حاشیهای رفته است .
معمولا بهتر است به جای پاسخ تفصیلی به سوالی نادرست و نامناسب ، پاسخی تقریبی به سوالی صحیح و بههنگام بدهیم. بهترین پیشنهاد این است که بیشتر مطالعات بزرگ به مجموعه ای از مطالعات کوچکتر و موثرتر تقسیم شوند و این هزینههای اضافی در جاهایی مناسب و مفیدتر صرف شود. بهترین مطالعات، مطالعاتی سریع و متمرکز هستند ؛ بهترین نه از این لحاظ که در پول و زمان صرفهجویی میکنند بلکه ، به خاطر این که بیشتر احتمال دارند تا در یک زمان خاص بر یک مسئله تمرکز کنند. لازم نیست اقیانوسی را برای یک فنجان چایی بجوشانیم!