علاوه بر اهمیت خود مقوله “ارتباط”، “اطلاعات ارتباطی” توجه و تأمل جداگانهای را میطلبد. اطلاعات ارتباطی در حکم روغن و گریس است که به سازمان کمک میکند تا روانتر کار کند. کلا زیردستان و کارمندان شما نیازمند اطلاعات هستند تا کارشان را موثرتر و بهتر انجام دهند. مهمتر اینکه، آنها نیازمند اطلاعات هستند تا از لحاظ احساسی به سازمان متصل شوند. اطلاعات، تفاهم، اعتماد به نفس و احترام را افزایش میدهد و باعث میشود که دریافتکنندهی اطلاعات خود را بخشی از تیم حس کند – بخش مهمی از سازمان – و بداند که اوضاع چطور پیش میرود. اطلاعداشتن از مسائل میتواند حس مثبت صمیمیت را در داخل سازمان ایجاد کند. دریافتنکردن اطلاعات، اعتماد به نفس را از کارمند و رهبر خواهد گرفت و این مسئله قطعا منجر به MSU یا Making Stuff Up خواهد شد. مشکل MSU بدین معنی است که آنچه زیردستان و کارمندانتان انجام میدهند، بدون علاقه و بدون حضور خلاقیت و بدتر از واقعیت مورد انتظار خواهد بود و برای آنها اهمیتی ندارد که این مساله چقدرمیتواند بد باشد. میتوان از این مسائل دور ماند اگر شما در نقش رهبر توجه فراوانی در به اشتراکگذاشتن و توزیع اطلاعات داشته باشید.
راجر آیلز، رئیس و مدیرعامل کانال فاکسنیوز، بر این باور است که بهوجودآوردن جریان اطلاعات، بخشی حیاتی از رمز موفقیت رهبری وی است. فلسفهی او این است که هرچقدر در کار رویکرد باز بیشتری داشته باشیم، همانقدر بهرهوری بیشتری خواهیم داشت. سبک کار او به این صورت است که هر یک ربع یک بار پشت تریبون در اتاق خبر ظاهر شود تا اطلاعات مردم را بهروز نگه دارد، دیدگاه و ارزشهای سازمان را تقویت کند و تا زمانی که کارمندان سوال داشته باشند، پاسخگو باشد. وی اعتقاد دارد که زیردستان و کارمندانش، در نتیجهی رویکرد بازش، احساس تعلق بیشتری به اهداف سازمان دارند. او همچنین ایدههای خوبی از افکار آنها به دست میآورد. وی میگوید:
“همیشه متعجب میشوم وقتی میبینم رهبران این کار را انجام نمیدهند. وقتی در وضعیت دشواری گیر میافتادم، تصورم این بود که آنجا روی میزم همیشه درخواستهایی تلانبار شدهکه می خواهند به شکلی مرا به چالش بکشند و مرا زمین بزنند. وقتی که ارتباط شما با تیمتان قطع میشود این واکنش طبیعی است. مشکل بسیاری از رهبران این است که آنها برای گفتگو با کارمندانشان رویکرد بازی ندارند. رهبری که از تصمیمگیری هراسی ندارد، طبیعتا از رویکرد باز نیز هراسی ندارد. اما به صحبتهای همه گوش میکنم و سپس میگویم نه بیایید کار را به شکل دیگری انجام دهیم و مسئولیت تمام نتایج آن را به عهده میگیرم.”
ما برند موفق را توانمند در برقراری ارتباطش با مخاطبان و مشتریانش میدانیم. جریان اطلاعات و رویکرد باز مدیران اگر در سازمان جاری شود، نتیجه آن تسری آن به بیرون از سازمان خواهد بود و افراد سازمان به صورت موروثی آن رابه چرخه ارتباط با مشتریان و مردم خواهند کشاند و این تقویت ارتباط می تواند تا حدود زیادی به شکل گیری هویت برند سازمان کمک نماید. از سوی دیگر ارتباط رهبران و مدیران سازمان بی واسطه با مشتریان و ارایه اطلاعات ارتباطی ازا این طریق نیز از روشهای جایگاه سازی برند است.
هرچقدر اطلاعات ارتباطی درون سازمانی و برونسازمانی بیشتر منتشر شود و منایع انسانی درونی وبیرونی سازمان، احساس آگاهی بیشتر و تسلط بیشتر به کانالهای ارتباطی داشتهباشند فاصله آنها با برند کمتر خواهدشد. آنچه امروز برند را متمایز میسازد این است که هرگونه ابهام در مورد خود را از ذهن کارکنان و مشتریان دورنگهدارد. ذهن ما انسان ها توانایی تحمل ابهام را ندارد و در صورتی ابهام آن برطرف نشود ارتباطاش با پدیده ابهام آفرین سرد میشود و اورا از خود دور میکند.